آيا سرنوشت زن را ساختار بدني او تعيين مي كند ؟

بسياري از زناني كه در جنبش آزادي زن فعاليت مي كنند و با اثر انگلس به نام " منشاء خانواده ، مالكيت و دولت " آشنايي دارند ، به اين مساله معتقدند كه ريشه هاي تعدي ، ظلم و ستمي كه بر زن روا مي شوددر جامعه طبقاتي نهفته است . آنان به درستي واژه برتري جنسي را براي توضيح نظام اجتماع سرمايه داري – آخرين مرحله از جامعه طبقاتي – ابداع كرده اند ، زيرا چنين نظامي براي زنان در تمام شئون زندگي تبعيض قائل شده است .

ولي چيزي كه زنان از آن اطمينان ندارند اين است كه آيا ساختمان بدن زن است كه نقش اصلي را در پايين نگاهداشتن او به عنوان " جنس دوم " بازي كرده است ؟ اين عدم اطمينان در جامعه اي كه زير سلطه مردان مي باشد كاملا" قابل فهم و درك است ، زيرا نه تنها تاريخ بوسيله كساني نوشته شده كه وضع فعلي و نظام كنوني را تصديق مي كند ، بلكه تمام علوم در حيطه قدرت آنهاست . از اين ميان دو علم زيست شناسي و مردم شناسي براي شناخت زنان و تاريخشان در درجه اول اهميت قرار دارند . و اين هر دو چنان عميقا" از مرد طرفداري مي كنند كه به جاي آشكار نمودن حقيقت ، سعي در پنهان كردن آن دارند . شايد زيان آورترين تبليغات كاذب علمي ، كه در مورد پست شمردن جنس مونث صورت مي گيرد ، به نام علم زيست شناسي قالب مي شود . به گفته اين افسانه سازان ، زنان به دليل ساختمان بدني و وظايف مادري ، از نظر فيزيكي عقب افتاده تر از مردان هستند . اين مساله را چنين مطرح مي كنند كه عجز زن ميراث دوران گذشته و زندگي حيواني است كه او را بي دفاع و وابسته به جنس برتر مرد كرده است . به زبان ديگر طبيعت را مسئوول محكوميت هميشگي زن و حقير شمردن او مي دانند .

واضح است كه مونث و مذكر از نظر فيزيكي با يكديگر فرق دارند ، بدين معني كه مونث داراي عضو زنانه جهت زاد و ولد و مادرشدن شده است ولي اين حقيقت ندارد كه طبيعت مسوول ظلمي است كه به زن وارد مي شود . اين ستم صرفا" نتيجه نهادهاي اجتماعي و قوانين است كه به دست مردان در اجتماع طبقاتي پدر سالاري ايجاد شده و به هيچ وجه در اجتماعات اوليه بي طبقه و يا در دنياي حيوانات وجود نداشته است .

اين تحريف تاريخ اجتماعي و طبيعي براي تبرئه كردن جوامعي است كه بر پايه تبعيضات جنسي استوارند و ستم وارده بر زن بر اين پايه توجيه شده است .استفاده اي كه از اين نظريه مي شود واضح است : چرا زن براي برطرف نمودن اين بي عدالتي ها بجنگد و در جستجوي برابري باشد در حالي كه تمام مشكلات از ساخت بدني او سرچشمه مي گيرد ؟ چرا بيهوده در پي تغيير وضع اجتماعي خود باشد وقتي كه هرگز نمي تواند ساختمان جنسي خود را عوض كند ؟ اين طرز فكر را براي سالهاي متمادي به وسيله ممكن ، از گهوار تا گور در گوشها فرو كرده اند كه زن را از سرنوشت خود گريزي نيست و چه بهتر كه به آن تن در داده ، تسليم شود . در حقيقت سرنوشت زن همانقدر به ساختمان بدني اش بستگي دارد كه سرنوشت مرد ، زيرا اگر بگوييم كه زن صرفا" وسيله اي جز براي زاد و ولد نيبست ، پس مرد نيز چنين است اين برداشت ، انسان را تا درجه حيوانيت پايين مي آورد . انسانها برتر از تمام موجودات ديگر عالم هستند ، زيرا مدتهاست كه خود رااز قيود زندگي حيواني و شرايط تحميلي طبيعت رها كرده اند .

اولين تقسيم كار بين زن و مرد ، برخلاف امروز ، تقيم كار بين شوهري كه بيرون از خانه كار مي كند و زني كه در داخل خانه ، به كارهاي روزمره خانگي مشغول است نبوده ، بلكه هر يك از دو جنس در اجتماعات اوليه ، كار اجتماعي انجام مي داده اند . اين تقسيم كار عملي بود . زيرا سيستم توليد اشتراكي ، با مواظبت و تربيت و بزرگ كردن بچه ها به صورت دستجمعي همراه بود . دختران بوسيله زنان بالغ براي وظايفي كه بايد در آينده به عهده بگيرند ، آماده مي شدند و پسران نيز بعد از سن معيني به مردان بالغ سپرده مي شدند تا تعليمات لازم از آنان دريافت دارند . تربيت و بزرگ كردن بچه ها يك كار اجتماعي به حساب مي آمد و مردان و زنان هردو به طور مساوي در آن شركت داشتند . تنها با افول جوامع مادر سالاري و از ميان رفتن تساوي حقوق بين زن و مرد بود كه زنان از كارهاي اجتماعي كنار گذارده شده و به بردگي در خانه گمارده شدند . تا بالاخره مردان در اين نحوه تقسيم كار ، قدرت را به دست گرفتند . تاريخ نويسان مشخص كرده اند كه با كشف جديد اقتصادي بر پايه كشاورزي و دامپروري ، تقسيم كار جديد بوجود آمد و جاي تقسيم كار قديم بين دو جنس را گرفت . به طور مثال گله داري از مزرعه داري جدا شد ، استخراج فلزات ، خانه سازي ، كشتي سازي، بافندگي و سفال سازي و بسياري از حرف ديگر جنبه تخصصي پيدا كردند . همراه اين تقسيم كار در پيشه هاي مختلف ، تخصصهاي جديدي در فضاهاي فرهنگي رشد كرد و از كشيش گرفته تا شاعر و از دانشمند گرفته تا هنرمند بوجود آمدند . در اين تحول نقش زن و مرد عميقا" تغيير شكل يافت و با گسترش اين نحوه تقسيم كار ، اداره كارها بيش از پيش و بالاخره انحصارا" در دست مردان قرار گرفت . زنان در زير فشار ، از فعاليتهاي اجتماعي و فرهنگي دست كشيده و به گوشه خانه رانده شدند و با بالا رفتن قدرت دولت و مذهب به زنان آموخته شد كه زندگيشان به چهار ديواري خانه ختم مي شود و بهترين زنان انهايي هستند كه بدون شكوه و شكايت به شوهر و خانواده خود خدمت مي كنند . در اين تنزل مقام زن و ارتقاء درجه مرد ، زنان به عنوان تاوان ، جاي خود را در كارهاي اجتماعي از دست دادند.

مسلما" زنان طبقات رنجبر ، هميشه كار كرده اند . در دوره طولاني كشاورزي آنها در مزارع به كار كشت و در كلبه ها به كارهاي دستي مشغول بودند و از بچه ها مواظبت كرده و كارهاي خانه را نيز انجام مي دادند . ولي كار آنها براي شوهر و خانوادهبود و به هيچ وجه فعاليتشان شباهتي به كار اجتماعي در جوامع اشتراكي گذشتهنداشت . به طور كلي شركت در توليدات اجتماعي موجب رشد بدني و مغزي گشته و گوشه گيري و اشتغال به مسئوليت هاي خانگي ، زنان را ضعيف و كوته فكر بار مي آورد . به عبارت ديگر ، تقسيم كار بين دو جنس هميشه چنين نبوده است ، تقسيم كار تحت سلطه مرد كه با اجتماع طبقاتي ، مالكيت خصوصي و خانواده پدر سالاري همراه بود ، نمايانگر تعرض مرد به حقوق زن است . بخصوص امروزه كه كار در مزرعه خانوادگي نيز از بين رفته و نقش خانواده به يك هسته كوچك مصرفي در عصر شهر نشيني بدل شده است . اين استدلال مبني بر اين كه وضع جسماي زن موجب تنزل مقام وي در اجتماع امروزي است ، وسيله ادامه تسلط مرد بر زن است . اگر بي پايگي اين ادعاها ثابت شود ، موقعيت برتر آنان كه برپايه اين استدلالها بنا شده فرو خواهد ريخت . جنس ماده در طبيعت هيچ ناتواني جسماني در مقايسه با جنس نر ندارد ، و زن هرگز به خاطر توالد و تناسل در اجتماعات ماقبل طبقاتب تنزل مقام نداشته است . برعكس ، آنها از بالاترين احترامات به خاطر نقش دوگانه شان در كار توليدي و بقاء نسل برخوردار بودند . بنابراين موقعيت اجتماعي زن در جامعه ، همراه با شرايط تاريخي شكل گرفته و تغيير شكل يافته است . دگرگوني عظيمي كه باعث زوال و از بين رفتن اجتماع مادر سالاري شد ، به تنزل مقام زن منتهي گرديد . همراه با ظهور اجتماع طبقاتي مرد سالاري بود كه وضع جسماني زن به عنوان بهانه ايدئولوژيكي ، براي توجيه وادامه محروميت زن از زندگي اجتماعي و فرهنگي و نگاهداشتن او در مقام بردگي به كار رفت .

فقط با تشخيص اين مساله است كه زنان مي توانند دلايل اصلي انقياد و تعدي و ظلمي كه امروزه بر آنان روا مي شود را در رابطه با اساس نظام سرمايه داري دريابند . تا زماني كه زنان را با اين نظريه ، كه طبيعت – نه اجتماع – عامل عقب ماندگي زن يم باشد ، اغفال مي كنند ، ما زنان در ميدان مبارزه براي آزادي شكست خواهيم خورد . در يكي از تظاهرات ساليانه گذشته زنان در آمريكا ، اين شعار به چشم مي خورد " ساختمان بدني زن ، سرنوشت او را تعيين نمي كند . "

اين بايد شعار جنبش آزادي زنان باشد .

بازگشت به صفحه زنان